گلچینِ

گلچینِ

اشعارم و هرچی که جالب باشه(البته خلاف قانون و عفت عمومی نه)
گلچینِ

گلچینِ

اشعارم و هرچی که جالب باشه(البته خلاف قانون و عفت عمومی نه)

باخت از پی باخت


رنگی نگاهش
        پس از سالیانی غمبار
                  سراب چشمه‌ی امید بود
و گرمی صدایش
           جوانه‌ی طلوع سپید
         که اغواگرانه بر من تاخت از پی تاخت!
چه می‌دانست این دل
       که آتشفشان خفته را
          به نوایی سنگ می‌زند
 و فورانش را از دور
            به تماشا می‌نشیند
                   ودوباره  باخت از پی باخت!
         
ماجد 1401/04/18

حضرت دریا (ماجد شعر نو سپید عشق احساس دریا)

در آغوشم گیر حضرت دریا !
تنگ ...
که بال هایم ...
دیگر توان پارو زدن ندارند!
و چشمهایم ...
دیگر توان دیده بانی ! 
و تمام من 
همچون تخته پاره ای سرگردان
در پی امواج سرکشت 
های های گریه میکند!
درآغوشم بگیر حضرت دریا...

ماجد
99/5/27

اویی که نمیدانم کیست (ماجد احساس عشق شعر نو سپید)

دلم می خواهد

که دلم
یک بار دیگر بلرزد
با دیدن کسی...!
دلم می‌خواهد ڪه دوباره
تنگ شود سینه ام
تحت فشاری سخت
و فراگیرد لذتی شگرف سرتاپای مرا...
دلم می‌خواهد گیج شوم
منگ شوم یکبار دیگر...
و بی تفاوت شوم به حرف و نگاه دیگران !
دلم میخواهد دلم هُری بریزد با دیدنش..ـ
چشمانم تنگ شود
دهانم باز بماند
و خیره شوم دوباره
به اویی که
نمیدانم کیست...!


ماجد

یلدای ,عاشقی (ماجد شعر نو سپید پاییز انار یلدا)

 

دوست دارمت یلدا

نه که چون پایانی بر پاییز هزار رنگ برگ ریز

و نه چون آغازی بر زمستان زیبای برف خیز

دوست دارمت از آن

که فرصت عاشقی با خیال شبانه او را

به قدر اگرچه لحظه ای

بیشتر می دهی...!

 

ماجد

پاییز ( ماجد شعر سپید احساس عشق)

دلم برای انار ها تنگ است ،
برای دانه های سرخ و سفید ،
یاقوت های عاشق...
منتظرم تا برگ ها زرد شود
تا انارها سرخ شود
پاییز پاییز شود 
و همه عاشق شوند...
پاییز پاییز شود و دلتنگی های  من هم ، شاید ،
با همه‌ی برگ های خزان زده ،کم کم ببارد 
ببارد زیر پای رهگذران عاشق ... !

ماجد

روز تار ( احساس ماجد شعر روز تار غبار عشق )


آن روز هوا ابری نبود که

غبار هم نداشت

صاف صاف بود

مثل آب برکه ای که سالها پیش

داخل جنگل دیده بودم

زلال و شفاف

حتی میشد همه ماهیان کوچکی را دید

که انگار تمام دنیاشان

دویدن به دنبال هم بود

و خزیدن زیر جلبگهای کنار برکه

فکر کن!

یک نفر یکباره با چوب

تمام گل و لای کف برکه را به هم بزند

چه شیر تو شیری میشود!

همه جا تار

و ماهی های بی پناه انگار که قلبشان مثل چی به تاپ تاپ می افتد

فرار میکنند به هر طرف...

هوا همانطور شد

اینجا .....الان .... هوا همانطور شد...

نمیدانم

فقط جایی برای دویدن ندارم

یا خزیدن...


ماجد 19/5/98

عشق ( ماجد عشق نیستی هستی احساس سماع)


عشق یعنی یک قدم تا نیستی

فارغ از هر هستی  و هر چیستی


ماجد

سال نو مبارک ( عید 98 نوروز98 سال نو ماجد شعر)


سلام دوستان عزیزم

با خوبی‌ها و بدی ها، هرآنچه که بود

برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد

برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد

و سالی دیگر گذشت ...

برای همه شما آرزوی بهترینها در سال 98 رو دارم

روزهاتون بهاری و بهارتون جاودانه باد

در پناه او

 

ماجد 97/12/19

دختر پاییز 2 ( ماجد شعر سپید نو چشم چشمانت )

.

چشمانت

دوباره 

به رنگ سبز بود...

به رنگ دشتهای وسیع آب‌خورده‌ی  بهار زده! در حاشیه یک رودخانه‌ی بزرگ 

رودخانه ای  که بار آب شدن برفهای کوهسار را به دوش می کشد...

یا به رنگ جنگل 

جنگل سر سبزی  که تازه طراوت را هدیه گرفته از یک باران بی امان در فروردین زیبا ...

شاید هم به رنگ درختان نارنج بود  وقتی که همه‌ی شهر مدهوش از  بوی بهار نارنج ، عاشقانه شعر رفاقت را زمزمه میکنند...

نمیدانم...

اما سبز بود...

آنقدر سبز و زیبا که گویی در روزهای آخر زمستان ، دختر پاییز ، زیبایی را به رخ  درختان  ِ درخوابْ می کشد تا زایشی عاشقانه را در بهار تجربه کنند...

 

ماجد

 ساعت ٢٣ مورخ ٩٧/١٢/٩

 

مینگارم از تو ( می نگارم ماجد شعر مثنوی عشق احساس )

می نگارم از تو ای زیبا ی من

ای تو پیدا در همه رویای من


ای تو پنهان در وجود م نازنین
ای لبت شیرین تر از هر انگبین


من شدم رسواتر از رسوای تو

گم شدم در خود شدم پیدای تو


 نقش تو، هر سو نگاهی می کشم
بهر تو، هر دم که اهی می کشم


این منم ، سودای تو آموخته
از تو و عشقت کمی دلسوخته


در غم هجران تو من بی شکیب
در هوای کوی تو من بی رقیب


با تو بودم  بی قرار لحظه ها
لحظه لحظه ،  در کنار لحظه ها


در دلم من قصه ها دارم کنون
قصه ها از غصه ها دارم کنون


قصه عشقی که پایانی نداشت
آنچه که میخواستم،آنی نداشت


قصه پنهانی  عشقم چه زود
بر سر هر کوی و برزن بود،بود


ماجد