دلم می خواهد
که دلمماجد
بسوزان...
آتش بزن...
همه ی آن فاصله های لعنتی را...!
تا با هم ،، بگذریم
از روی
تمام آن تلخی ها...!
ماجد
دلم خواب میخواهد...
از جنسی شبیه دریا
با رؤیایی که تهش
من باشم
و تو باشی
با لبخند همیشگی
در میان خرمنی از موهایت
و همان چشمانی که
طعم عسل داشت به گمانم...
دلم خواب میخواهد
با یک بغل بوی نارنج...
و صدها اقاقی که
از شاخه های احساس آویزان باشند...
ماجد
دلتنگم . . .
به ارتفاع ِ
تمام جاده های بی مقصد
و تمامِ
واژه های در گلو مانده...!
ماجد